من حدود شش ماهه که با یه آقا پسری که خیلی همدیگه رو دوست داشتیم ،عقد کردم، شهر ها مون از هم حدود 16 ساعت فاصله داره. اوایل وقتی میرفتم شهرشون (موقعی بود که دانشگاهم تموم شده بود و من برای مدرکم و کارای اداریش یکی دو بار رفتم شهرشون و دقیقا همون مدت رو یعنی بعد از دانشگاه تازه آشنایی مون شروع شده بود) خوب اون یکی دو بار که رفتم شهرشون وقتی میرسیدم اولش میرفتم خوابگاه و روز بعدش یا مثلا چند ساعت بعدش سر حال و تمیز و مرتب که خستگی سفرم رفته بود هم دیگه رو میدیدیم ولی الان که عقد کردیم فرق داره.

مشکلم اینه که وقتی می خوام برم شهر شون با توجه به فاصله 16 ساعته، فورا نمی خوام با اون ها رو برو بشم تا با بوی گند پا و صورت خواب آلوده و رنگ و رو رفته باهام مواجه نشن، خجالت میکشم تا میرسم وارد خونه شون بشم و اون جوری مواجه بشم با شوهرم و بقیه خانواده ش، وقتی میان روبوسی و هر چی. قبلا یک روز بعد از رسیدن رفتم توی ترمینال با چمدونم ایستادم و شوهرم اومد دنبالم، ولی خب کلی استرسم داشتم، مثلا اینکه هی زنگ میزد کجایی میگفتم دو ساعت مونده ده دقیقه مونده و خیلی بد بود در حالی که من توی مهمون خونه اداره بابام بودم و ممکن بود بفهمن خانواده ها، یک بار این کار رو کردم و الان برای بار دوم این کار رو میخوام بکنم.

ادامه مطلب

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Stephanie masdwr کالا خانه نوید مارکت کارشناسی آنلاین | سامانه درخواست کارشناس فنی و حقوقی ملک وبلاگ آموزشی برندینگ و بازاریابی اینترنتی ادبی خاطرات یک شلخته