سلام 

میخوام درد و دل کنم، اگه نکنم واقعا از غصه خوردن میترکم، ماجرا اینه که خواهر کوچیکترم خیلی زیاد بی ادب تشریف داره و حرمت بزرگتر از خودش رو حفظ نمیکنه و از این زبون تلخ و گزنده ش در امان نیستم.

من به بابام گفتم موقعی که بچه بود که این رو این جوری لوس و ناز نازی بار نیار، شخصیتش از موقعی که بچه هست شکل میگیره، بهم گفت وقتی بزرگ بشه حل میشه و مودب تر میشه ولی اصلا بعد خوب نشد اتفاقا بدتر شد، و به بابام یه روز گفتم که اون موقعی که بچه بود بهتون گفتم این طوری اینو بار نیارین بعدا برای خودتون مشکل میشه و بعد بابام میگه تو به خاطر مریضی فشار خون من و مریضی قلبی مادرت کوتاه بیا.

خب الان من تا کی میتونم به خاطر خونواده خودم کوتاه بیام و بذارم اون این طوری برخورد کنه ؟! همیشه بابام بین اینو و من فرق قائل میشه، از این فرقی که بین ما میذاره واقعا خسته شدم، جلوی دیگران از دست زبونش در آرامش نیستم، از اون ور میخوام منم بی ادب باشم مثل خودش رفتار کنم ولی یاد حرف پدرم میوفتم که گفت تو بزرگتریی باید کوتاه بیای، آخه چرا همیشه بزرگترها باید کوتاه بیان ، چرا کوچکترها نباید رفتارشون رو اصلاح کنن؟

ادامه مطلب

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Maha آپشن خودرو | گندم کار روان کننده عامل موثر در افزایش کیفیت سازه سيستم دورکاري امن رها آموزشگاه فنی حرفه ای رایانش اصفهان لوازم خودرو لوکس اخوان فخر آموزش امام زمان(عج) کافه18