سلام
دختری هستم 20 ساله، قلم خوبی ندارم که خسته تون نکنم لطفا با صبوری بخونید؛
مطمئنم خیلی هاتون میگید اقتضای سنمه این همه فکر و خیال، ولی واقعا دیگه خسته شدم، عملا که توی کمد اتاقم زندگی میکنم فقط کافیه یک جای تنگ و تاریک گیر بیارم شب ها هم که دیگه نگم تمام روز به این فکر میکنم خب الان چیکار کنم؟، پای درس کدوم استاد باشم؟، میشه همه چیز و کامل داشت؟، معنویت و کار و درآمد خوب و ظاهرم مثل بقیه دخترها؟، تشنه م تشنه ی دونستن، تشنه ی این که واقعا چه خبره این جا، کلی کتاب تاریخ و روانشناسی و ماورا الطبیعه و علمی و معنوی و این آیت الله و اون دانشمند و رو خوندم ولی.، دلم میخواد یه استاد داشته باشم.، یه کسی که این عطش و برطرف کنه.، یکی که به آرامش برسونه من و . شب ها میشینم قطعه ی غوغای ستارگان زنده یاد همایون خرم رو گوش میدم و فقط گریه میکنم از این سرگردونی ما آدم ها، به قول مامانم کاش مرغ بودم.
ادامه مطلب
درباره این سایت