سلام

من دختر ۲۲ ساله هستم، واقعیتش اینه من زندگی خیلی نا آرومی رو تجربه کردم، از بچگی هام خشونت بابام رو علیه مادرم و خودم و برادرم دیدم، کتک زدن هاش، دست های سنگینش، داد زدن هاش، فحش دادن هاش، محدود کردن هاش، بی محبتی هاش،خلاصه یه جور برده بودیم واسه ش ،گذشت و گذشت زندگی مون ناآروم بود آرامش نداشت .

اولین ضربه رو موقعی که چهارم ابتدایی بودم خوردم، پدرم به مادرم خیانت کرده بود یه زن دیگه گرفته بود و من به عنوان یه دختر خیلی شکستم و از پدرم خیلی فاصله گرفتم.

من دختر بودم مثل همه ی دخترها، میتونستم بابایی بشم ولی منی که مثل گل نو شکفته بودم تو غنچه خفه شدم، نا آرومی های خونه مون شدت گرفت، ۳ نصف شب می اومد خونه، همش دعوا . کتک هاش شروع شد بعد چند ماه خودش گفت که قبلا یه زن دیگه هم داشته، دیگه کاملا شکستم.

مامانم جوون بود اون موقع، هیچ کسی رو نداشت که پشتش باشه، نتونست ما رو ول کنه، موند و سوخت، جایی هم نداشت بره، با سختی های زیاد بزرگ شدیم این بار هیز بازی های برادرم شروع شد.  

ادامه مطلب

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آوای داســــــــــــــــــــــــــــــــتان Michelle اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری سلام الله علیها فروشگاه یوهو فایل دخترونه آتنا - نماینده رسمی آنتی ویروس عطر و ادکلن رد فیلم - دانلود فیلم و سریال املاک آرش سربندان فروش مودم تري جي