سلام

من پسری ۲۳ ساله هستم، خیلی احساس تنهایی میکنم هم در خانواده هم در جامعه، در خانواده اکثرا در اتاق خودم هستم و خیلی کم میام میان خانواده، این جوری نبودم مجبور شدم خودم رو این طوری ازشون جدا کنم، چون حرمت و احترم همدیگه رو نگه نمیدارن.

قبلا زیاد دعوا میکردن پدر و مادرم، دیگه خودم رو کشیدم کنار ازشون، یه برادر دارم ۳ سال از خودم بزرگتره، مجبور شدم با اونم حرف نزنم، همیشه دوست داشتم با هم صمیمی باشیم، ولی انقدر بد دهنی و بی احترامی میکنه دیگه گفتم باش حرف نزنم بهتره. اون ها خودشون به این اخلاق و رفتارشون عادت کردن، میگن میخندن، منم که تنهام تو بین شون.

تو جامعه هم همین طوری هستم پاییز که رفتم دانشگاه چند تا پسر و دختر دوست بودیم، یه کم کذشت دیدم این ها نه درس میخونن نه هیچی و .، نزدیک های امتحانات بود ازشون فاصله گرفتم، شروع کردم به درس خوندن، معدلم الف شد، اون ها هم به زور پاس کردن.

ادامه مطلب

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

گروه شیمی پژوهش سرای جوان شهریار دوره ۳۰ مجتمع آموزشی امام صادق علیه السلام Shaminique futura pressure cooker صبا کامپیوتر Jonathan مدرسه نمونه پزوهش همه چیز برای BABYZ مرکز مشاوره تهران مشاوره