با سلام دوستان

من پسری 25 ساله هستم، دختر خاله ای دارم که زمان بچگی پدر مادرش از هم جدا شدن و اومدن به شهر ما، من از همان بچگی دوستش داشتم ولی فکر میکردم مثل بقیه دوست داشتن ها هستش، گذشت تا رسید به 16 سالگیم که ایشون هم 14 سال شون بود.

یکی دیگه از خاله هام تو مراسمی گفتن که بهتره که شما دو تا با هم ازدواج کنید، به هم میاید، ولی من بخاطر اینکه ایشون هنوز بچه بودن و منم نمیخواستم دل شون رو بشکنم گفتم نه و ایشون هم شنید (اما در باطن خیلی دوستش داشتم)، گذشت تا 24 سالگیم، منم نتونستم حرف دلم رو به کسی بزنم تا اینکه یه روزی دیدم که با یه پسر سوار ماشین دارن میرن.

ازشون فیلم گرفتم و نگه داشتم، ولی به خودش نگفتم، (مطمئن هستم که دوست پسرش بوده). چند مدتی بی خیال شدم. تا اینکه چند روز پیش به مامانم گفتم ماجرا رو که من دختر خاله م رو میخوام، اونم گفت که آره چند باری خاله ات پالس مثبت برای ازدواج شما دو تا فرستاده، ولی به تو نگفتیم (خیلی ناراحت شدم).

ادامه مطلب

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Ortiz انتخابات شورایاری تهران محله صدر رونق تولید ايناز چت|بيتا چت|وبلاگ|وب سايت David Jennifer خدمات دارالترجمه ها در تهران هتل لوکس دیدار شبکه ایرانیان آنلاین