درود و عرض ادب.
دلم میخواست با چند نفر که نمیدونن من کی هستم درد و دل کنم.
زندگی هیچ وقت روی خوشش رو به من نشون نداده. از وقتی یادم هست توی خونه مون دعوا و گریه و غم بوده. پدرم یه فرد بسیار عصبی، دیکتاتور، ریاکار، خشن و بدون ذره ای محبت. مادرم هم یه زن ساده که بویی از برخورد اجتماعی و ت نبرده و نمیتونه توی جمع چهار کلام صحبت درست بکنه و فقط بلده غذا بپزه.
من و برادرم هیچ وقت نه محبتی دیدم نه نوازشی.، هر چی بوده دعوا، آبرو ریزی، خجالت زده شدن بین فامیل و همیسایه و بس، پدرم فقط بلده ما رو تحقیر و خورد و ذلیل کنه.
پدرم اصلا به فکر ما نیست و به خاطر ریاکاری بیشتر درآمدش رو به دیگران میده و همه ازش سوء استفاده میکنن و وقتی ما ازش پولی میخوایم چنان داد و هوار میکنه که از کار خودمون پشیمون میشیم.
برادرم به خاطر همه این ماجراها ناراحتی روحی روانی بدی گرفت، که مشت مشت قرص اعصاب میخورد و پدرم و مادرم اصلا نگرانش نبودن و به خاطر شرایط بدی که داشت یه غروب غم انگیز مرگ و به این زندگی نکبت بار ترجیح داد و من درمانده تر از همیشه شدم.
ادامه مطلب
درباره این سایت