دختری هستم که بین ٢٠-٢٥ سال، مشکلم مثل خیلی از دخترهای دیگه متاسفانه اینه که خواستگار ندارم! اما جالب اینه تا یک سال قبل کلی خواستگار داشتم اما یهو کلا قضیه کنسل شد، توی این یه سال و خردی کلا ٤-٥ نفر بودن که اصلا قضیه جدی نشده دو نفر شون هم که از طرف خانواده ی پسر منتفی شده. 

این وضعیت خیلی اعصابم رو خورد میکنه به خصوص تا یه کم چهره م ناراحت باشه پدر و مادرم سریع فکر میکنن من غصه ی ازدواج میخورم! و نگاه و حرف هاشون ترحم آمیز میشه، توی چشم های بابام یه نگرانی و غم هست که کمرم رو میشکنه، چون یه خواهر هم سن و سال خودمم دارم.

الان تو آپاراتمان خودمون تو یه واحد جدا زندگی میکنم و اکثرا تنهام تا شاهد این وضعیت نباشم از یه طرف هم روم نمیشه پیش خدا عجز و ناله کنم، شکر خدا خانوادم هم آدم های تحصیل کرده و با موقعیت خوبی هستند خدا رو شکر، سرکارم و وضع مالی مون خوبه، ان شاء الله اینم درست میشه منم دعا میکنم ولی این بی تابی بابام روانیم میکنه! تو این وضعیت اسف بار مملکت و مردم چه توقعی باید داشته باشم؟ برای عروس شدن من گوسفند و غذا و نذر و نیاز میکنن و صلوات میفرستن تا از سرشون باز شم ان شاء الله ! مثلا تو ماشین میشینیم میگه برای عروسی فلانی صلوات !

ادامه مطلب

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ستاره ی آبی ydlicpn السلام علیک یا فاطمة الزهراء (س) خلاصه کتاب راهنمای بکارگیری استاندارد حسابداری شماره ۱۱ محمود شحات (Omid) طرح جابر خرید فایل موفقیت زناشویی کانون فرهنگی و هنری شهدای هوتک instrumentation | ابزار دقيق ابوالفضل بیهقی مورّخ، ادیب، نویسنده و پدر نثر پارسی