سلام به همه خانواده برتری ها
28 سالمه، یه ازدواج ناموفق داشتم. پدرم نزدیک به یک ساله که به رحمت خدا رفته، یه مدت طولانی حال خوشی نداشتم و هنوز هم چندان رو به راه نیستم چون خودم رو مسبب بیماری و فوت پدرم میدونم، رابطه منو پدرم مثل رابطه بقیه دخترها و پدرها نبود، برام دوست و همراه و هم صحبت بود، عزیزترین موجودی که داشتم، ولی همیشه خودش رو سرزنش میکرد که چرا منو تو سن کم شوهر داده و انتخاب درستی برام نکرده و همین باعث شده که من 10 سال پیش جدا بشم و هنوز هم نتونم دوباره ازدواج کنم. و میفهمیدم چقدر داره عذاب میکشه و همین باعث بیماری و بعدم فوتش شد، خدا فقط میدونه توی دوران بیماریش من چه رنجی کشیدم، خودش همیشه میگفت خدا آدم ها رو با عزیزترین هاشون امتحان میکنه، منو با تو و تو رو با من امتحان کرد.
حالا که یه کم سر پا شدم فقط به خاطر خانواده کوچیکیه که برام مونده، غصه خوردن من باعث شد یه مدت مریض بشم و الانم خیلی ضعیف شدم ولی نتونستم تحمل کنم خانوادم بیشتر از این رنج ببرن، برگشتم سرکار، توی جمع دوستام و .
ادامه مطلب
درباره این سایت