سلام به همگی 

شوشو از رفت و آمد فراریه. مجردی هم همینجوری بوده. بابت همین، خواهرش بدجوری بهش گیر میده و از چشم من می بینه. چند شب پیش شام رفته بودیم به خونه مادر شوهرم که خواهر شوهرم هم اومد اون جا و هر چی دری وری و توهین بود نثارم کرد. اون لحظه مادرش فقط ما رو نگاه میکرد. منم بالاخره برای اولین بار بعد از ۴ سال سکوت و بی خیالی جوابش رو دادم.

الانم چند هفته از اون شب میگذره. نه ما رفتیم اونجا و نه اونا اومدن اینجا . حالم از هر دوشون بهم میخوره. نمیدونم از این به بعد چطوری باید باهاشون برخورد کنم؟ نمیخوام شوهرم تنهایی بره اونجا و پُرش کنند بندازنش به جونم.

ممنون از تجربه ها و راهکارهای مفیدتون


مرتبط با خانواده شوهر:

خانواده شوهرم یه درگیری رو با من شروع کردند

رابطه من با خانواده شوهرم چطور باید باشه ؟

چرا نباید بدی های خانواده شوهرمون رو به شوهرمون نگیم ؟

چکار کنم که در رابطه با خانواده شوهرم پر رو باشم ؟

از خانواده شوهر جز شر چیزی ندیدم

راهنمایی در مورد زندگی مسالمت آمیز با خانواده شوهر

چرا خانواده شوهرم نمیذارن باب میل خودمون زندگی کنیم ؟

خانواده شوهرم اصلا محبت های منو نمی بینن

من از دو رویی خانواده شوهرم واقعا خسته شدم

خانواده شوهرم دوست ندارن برم خونه شون

دعا برای دور شدن از خانواده شوهر

ادامه مطلب

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پير ((خانواده سلامت)) تهویه نوین ایرانیان Teresa همه چی موجوده موزیک کوردی ،دانلود اهنگ کردی جدید Ken بیولوژَک تولید کننده سیستم های روشنایی ال ای دی